اعتقادات

اعتقادات
 
طرز فكر انسان در مورد جهان آفرينش ، ميتواند اعتقادات ناميده شود؟ 
 
قبول كردن زندگى بعداز مرگ و وجود خداوند رحمان ورحيم ،
 
 در حال حاضر كمتر انسانى پيدا ميشود كه منكر توحيد ومعاد باشد
 
مرز بين ايمان و كفرهمين است؟ 
 
تمام پيامبران از جانب يك خدا مبعوث شده اند
 
همين كه خدا و آخرت را قبول داريد ميتوانيد خود را انسان با ايمانى بدانيد 
 
داشتن دين برتر فقط وفقط باعث تواضع و تقواى بيشتر ميشود واگر نشود؟
 
اگر بخاطر ديندارى براى خود جايگاهى در نظر بگيريد،
 
بخاطر داشتن دين برتر، خود را برتر معرفى كنيد
 
انتظار احترام بيشتر  ،زير سوال بردن اعمال ديگران!
 
وقتى وارد مجلسى ميشويد ، بالاتر نشستن  عادتتان  شده! 
 
چون نماز ميخوانيد به خود حق بدهيد كه بى نمازى رازير سوال ببريد
 
وقتى اعمال شما مورد تأييد بود ميتوانيد امر به معروف يا نهى از منكر كنيد 
 
وقتى خود را برتر از ديگران ميدانيد، ابليس را تداعى ميكنيد 
 
 بيشتر اهالى دوزخ عالمان هستند. 
 
عبادتى كه غرور ايجاد كند ، انسان را از شيطان پست تر ميكند. 

 

[ چهار شنبه 21 خرداد 1393برچسب:,

] [ 1:15 ] [ B.A ]

[ ]

راه نجات

راه نجات
 
مردى در جهنم بود، فرشته اى آمد وگفت: توكار نيكى انجام داده اى، 
 
آن را به خاطر آور، او فكر كرد و يادش آمد كه روزى عنكبوتى سر راهش بود،
 
 او براى اينكه آن را له نكند راهش راكج كرده واز سمت ديگر رفته بود ،
 
فرشته لبخند زد وناگهان تار عنكبوتى پايين آمد،
 
فرشته گفت: تار عنكبوت رابگير و بالا برو تا به بهشت برسى!!
 
 مرد تارعنكبوت راگرفت ، دراين هنگام جهنميان هم فرصتى براى
 
 نجات خود يافته بودند به تار عنكبوت دست دراز كردند،
 
اما مرد دست آنهارا پس زدتا مباداتارعنكبوت پاره شود
 
ناگهان تارپاره شدومرد دوباره به سمت جهنم پرت شد!!
 
فرشته گفت: تو با فكر كردن به خود و فراموش كردن ديگران
 
 تنها راه نجات رااز دست دادى ! ديگر راه نجاتى براى تو نيست.. ......
 
اينكه فكر كنيد چنين كارى ميتواند كسى را از جهنم به بهشت راهنمايى كند !!
 
درست يا نادرست بودن اين داستان از ارزش درسى كه به ما ميدهد كم نميكند 
 
فكر كنيد در يك كوچه داريد حركت ميكنيد ،پير مردى در جلوى خانه خود نشسته
 
 به مردم نگاه ميكند به او ميرسيد و سلام ميدهيد ،
 
بين شما، هيچ آشنايى وجود ندارد،شما دلتان ميخواهد و اين كار انجام ميگرد
 
 بعد به راه خود ادامه ميدهيد. به احساس پيرمرد در اون لحظه  توجه كنيد
 
موقع رانندگى براى اينكه شخصى از خيابان رد شود لحظه اى توقف ميكنيد
 
با دست اجازه حركت ميدهيد آن فرد چه احساسى دارد
 
خود شما مثالهاى بهترى ميتوانيد ارائه بدهيد كه خيلى معقول تر از
 
 كج كردن راه براى عنكبوت است......
 
برگرفته از دانش يوگا

 

 

 

 

[ یک شنبه 18 خرداد 1393برچسب:,

] [ 17:23 ] [ B.A ]

[ ]

دوست مجازى

دوست مجازى 
 
دارم مينويسم ،خب اين كلمات وجملات پى هم قرار ميگيرد ،
 
متنى بوجود مى آيد وبه وبلاگ سپرده ميشود 
 
چه كسى آن را ميخواند ؟ 
 
متناسب با متنى كه خوانده ميشود در ذهن خواننده نقشى از نويسنده ترسيم ميشود
 
چقدر با واقعيت ظاهر نويسنده برابرى ميكند 
 
افكار وطرز فكر نويسنده را ميتوان تا حدودى حدس زد
 
 ولى ظاهر را خير ، حتى جنسيت او راهم نميتوان تشخيص داد
 
خيلى از نويسندگان بزرگ،  در ابتدا خود را با نامى ديگر معرفى كرده
 
 ولى در اصل شخص ديگرى بوده اند ! 
 
به اين فكر كنيد كه با كسى در ارتباط كلامى هستيد كه هيچ وقت او را نخواهيد ديد 
 
حتى صداى اورا نخواهيد شنيد!! 
 
تنها راه شناخت شما همين حرف الفبا ميباشد كه به خواست نويسنده كنار هم قرار ميگيرند
 
 ودر آخر.....  
 
شما هستيد كه آن را ميخوانيد وتصميم ميگيريد كه ، چه نظرى در موردش بدهيد
 
بيشتر مواقع متن مورد نظر ، از نظر شما درحد جواب دادن نيست
 
به وبلاگ ديگر مراجعه ميكنيد
 
 شايد در آنجا مطلب مورد علاقه خودرا بيابيد........
 
ببين چه ميگويد، نبين كه ميگويد ، در اين مورد مصداق ندارد . 
 
چون مشكل همين نديدن است!
 
اينكه چه كسى نويسنده است برايتان چقدر اهميت دارد؟
 
يا بهتر است پرسيده شود : نويسندهء مطلب مهمتر است يا مطلب نوشته شده ؟

 

[ سه شنبه 13 خرداد 1393برچسب:,

] [ 9:57 ] [ B.A ]

[ ]

ننه كاشى

ننه كاشى
 
خانومى كه بسيار شيرين كلام بود
 
 وقتى ميومد خونهء ما، همراه خودش روشور (سفيدآب) مياورد براى فروش .
 
خودش درست ميكرد
 
 بيشتر وقتها هم مامانم براى نهار نگهش ميداشت 
 
در،  خونه همه ميرفت ، كالاى مورد نظرو در اختيار همسايه ها ميگذاشت
 
 آخر سر ميومد خونه ما، زمان بيشترى خونه ما بود 
 
از هر درى حرفى ميزدنند، من هم كنارشون مى نشستم از طرز گويش ننه كاشى خوشم ميومد
 
خيلى برام جالب بود،هيچكس در اطرافمان اونجورى صحبت نميكرد 
 
مكث ها، استفاده از كلمات خاص ، كلماتى كه بارها تكرار ميشد ، شيرينى ماندگارى داشت
 
حتمأ همه شما هم عزيزانى مثل اون در خانواده داريد كه از مصاحبتشون لذت ميبريد
 
 وقتى لحظه هاى دلپذير گذشته رو بياد ميارم 
 
ننه كاشى سمبل مادر بچه اى بود كه،  بچه داشت ولى فرزندى كه بشود ،
 
سرمايه گذارى بلند مدت در موردش انجام دهد را ، نداشت!! 
 
درسته ،اون پسر نداشت با دخترش يا بهتر بگم با دامادش زندگى ميكرد
 
بيشتر منبع درآمدش ازفروش  همين كارها بود
 
الان كه به اون زمان فكر ميكنم مى بينم 
 
ننه كاشى خيلى خوشبخت تر ازمادرهايى بود كه  روى فرزندانشون 
 
سرمايه گذاريه بلند مدت كرده بودنند
 
روحش شاد،شادى روح همه رفتگان ؛؛ صلوات؛؛

 

[ پنج شنبه 8 خرداد 1393برچسب:,

] [ 16:23 ] [ B.A ]

[ ]

خانواده

 

خانواده 
 
وقتى به عقب برميگردم ميبينم خانوادهء فوق العاده اى داشتم 
 
البته قبول دارم كه خدا باعث اين لطف عظيم بوده وبس . 
 
خوب داشتم ميگفتم،خانواده ما تشكيل ميشد از: 
 
مادر بزرگ، مامانم، بابام و شش دختر و چهار پسر 
 
من دختر آخريه بودم، اشتباه نكنيد ته تغارى نبودم ،بعد از من سه تا پسر كاكل به سر بود. 
 
فكر كنيد ، شش دختر اون هم تو اون زمان  !! 
 
 پسر را به عنوان  سرمايه هايى ميدانستند كه ، نه تنها باعث سر بلندى خاندان ميشدند،
 
 بلكه ميشد سرمايه گذارى بلند مدت در موردشون انجام داد
 
سرمايه گذارى كه فقط وفقط سود به همراه داشت 
  
خوب من بودم كه باعث شدم ديگر دخترى در اين خانواده بوجود نيايد 
 
به قول قديميا پاقدمش خوب بوده كه بعداز اون
 
 خدا سه تا پسر زيبا وقد بلند ومو طلايى بهشون هديه كرده
 
(اينو ميدونيد كه بيشتر آذرى  زبانها بور هستند)
 
خوب داشتم ميگفتم : ازنظر مالى وضع بابام خوب بود ،  درسته  خدمتكار نداشتيم
 
بچه ها دوتا يكى اتاق داشتن ، يعنى هر دو نفرمون توى يه اتاق بوديم 
  
بچه هاى حالا حتى حاضر نيستن كسى بدونه اجازه وارد اتاقشون بشه 
 
براى شروع فعلأ بسه ...... ، ، ................ادامه دارد

 

[ شنبه 3 خرداد 1393برچسب:,

] [ 10:33 ] [ B.A ]

[ ]

مادر بچه

 

    مادر بچه
 
اگر خانومها ميتونستن براى ازدواج قدم اول رو بردارند، چى ميشد ؟
 
تعدد زوج براى آقايون اشكالى ندارد، پس از ؛؛ نه؛؛  شنيدن زياد ناراحت نميشوند 
 
اگر آقا بعد از خواستگارى جواب منفى دريافت كند ؟
 
اگر خانوم جواب منفى دريافت كند ؟
 
نگاه اين دو ؛؛  جنس مخالف ؛؛  به ازدواج وخواستگارى دو ديدگاه ؛؛ كاملأ متفاوت ؛؛  ميباشد
 
به خاطر همين هم واكنش متفاوتى خواهند داشت 
 
وقتى خانوم از فرد مورد تاييدش جواب نه دريافت ميكند ، نميتواند كس ديگرى را جايگذين كند   
 
ولى ،آقايون بعد از نه شنيدن هفته بعد به خواستگارى شخص ديگرى ميروند
 
اين بر ميگردد به نگاه آنها از ازدواج
 
در قديم به عروس خانوم به عنوان  ؛؛مادر بچه ؛؛ نگاه ميشد 
 
واگر عروس خانوم قدرت باروى نداشت .............. 
 
آقا داماد  دوباره بدنبال  ؛؛ مادر بچه ؛؛مى گشت 
 
آقايى كه چهار تا بچه داشته باشد و هر كدوم از بچه ها يه مادر !!!! 
 
اين نشون دهندهء اينه كه : آقا داماد از اون  روشنفكر هاى  زمان قديم ميباشد كه
 
براى هر بچه يه مادر مخصوص در نظر گرفته
 
به اين ميگن يه پدر نمونه
 
هر چند سال يك بار به دنبال  ؛؛ مادر بچه ؛؛جديد ميگشته، چهارتا  :: مادر بچه ؛؛؛
 
چه اشكالى داره ، اصل آقا داماده كه راضيه 
 
خدا زياد كنه ؛؛  مادر بچه ؛؛ 

[ جمعه 26 ارديبهشت 1393برچسب:,

] [ 16:5 ] [ B.A ]

[ ]

پدر

روز پدر مبارك
 
پدر با مرد فرق زيادى دارد !! 
 
پدر جايگاهى بسيار بلندى دارد كه هر مردى نميتواند ادعاى  همنامى، او را داشته باشد
 
پدر براى هيچ كس نميتواند جايگذين داشته باشد
 
همسر ، شوهر ، همه  ميتوانند جايگذين داشته باشند ولى براى تمام انسانها پدر ومادر جايگذينى ندارد
 
اگر تمام مردها ميدانستند پدر چه مفهومى ميتواند از نظر فرزندان داشته باشد
 
شايد كمتر مردى ميتوانست خود را پدر بنامد ! 
 
تمام   وجود ، خواسته ها ، آرزوها ، ........ همه در وجود او خلاصه ميشود. 
 
وقتى او در خانه باشد براى بچه ها ،ديگر ترس ، ندارى ، ......... هيچ مفهومى ندارد
 
چون او هست پس ::  آرامش ، امنيت ، ........ همه هست 
 
         چون او هست 
 
اميدوارم درهيچ خانه اى وجود چنين شخص والا مقامى خالى نباشد. 
 
آقا جان روزت مبارك
 

 

 

[ دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:,

] [ 10:57 ] [ B.A ]

[ ]

تنهايى

تنهايى 
 
تنهايى معناى زيادى ميتواند داشته باشد 
 
تا حالا شنيديد كسى بگه :  من توى  مهمانى  تنهاى تنها بودم !! 
 
حتمأ شنيديد، اين جمله ميتونه به اين معنى باشه كه  ، 
 
هيچ كس را نميشناختم پس، تنها ماندم
 
مهمانان با من در تضاد فكرى بودن، پس نتونستم ارتباط برقرار كنم
 
روحيه هيچ كدوم از مهمانان با من يكى نبود 
 
......... 
............. 
مى بينيد انسان ميتواند در جمع هم تنها باشد!
 
افرادى كه تنها زندگى ميكنند، كسانى هستند كه به اختيار يا به اجبار، تنها زندگى ميكنند
 
فرق زيادى ندارند چون ارتباط برقرار كردن با ديگران كار سختى ميباشد 
 
بعضى ها ضربه هاى سختى از همراهى ديگران خورده اند پس تنهايى را ترجيح ميدهند
 
اعتمادى كه به،  بى اعتمادى تبديل شده باشد ، نميتواند به اين سادگى تغيير كند 
 
من كسى را ميشناسم كه هميشه وقتى ميخواست با اتوبوس سفر كند دو بليط مى خريد
 
تا غريبه اى را كنار خود نداشته باشد !
 
بياييد آرزو كنيم هيچ كس جز خدا تنها نباشد .  انشاء الله
 
 

 

 

[ یک شنبه 21 ارديبهشت 1393برچسب:,

] [ 18:36 ] [ B.A ]

[ ]

اولين

اولين

 
ميخواهم در مورد اولين لرزشى كه تمام وجود انسان را در بر ميگيرد
 
غير عادى بودن اين احساس ناشناخته 
 
تجربهء اينكه  چگونه  ؟ بوجود ميايد و در تمام سلولهاى بدن انسان رسوخ ميكند 
 
چطور ميشود آن را از خود دور كرد ؟
 
               يا مهارش كرد ؟
 
                يا در وجود خود دفنش كرد! 
 
اگر دقت كنيد از  ؛؛ رسيدن ؛؛  حرف وخبرى نيست 
 
چرا؟ 
 
به عنوان مطلب دقت كنيد !  اولين 
 
درمورد بقيه ، دومى، سومى، چهارمى ،......... 
 
در مورد بقيهء عشقها چون با ؛ رسيدن ؛  همراه است كارى نداريم 
 
چون با ازدواج همراه است ، به هم ميرسيد قهر، آشتى ، از هم خسته ميشويد...............................
 
. در آخر طلاق
 
دوباره عشق بعدى و بعدى .........
 
؛؛؛؛؛   اولين عشق  ؛؛؛؛؛؛
 
هيچ وقت با فراموشى همراه نيست، هميشه در ياد ميماند، ودر بيشتر موارد با انسان دفن ميشود !!  
 
 

 

 

[ پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393برچسب:,

] [ 2:31 ] [ B.A ]

[ ]

ديدار

ديدار

 
ديدار برابر است با بياد آوردن تمام لحظاتى كه بدون او بودى 
 
وارد اتوبوس شركت واحد شدم جايى براى نشستن بود، وقتى اتوبوس خواست حركت كند او وارد شد
 
كنار راننده ، رو به سمت مسافران ايستاد جايى براى نشستن نبود، 
 
   پس ايستاد
 
براى لحظه اى نگاهمان يكى شد، خستگى از تمام وجودش نمايان بود،
 
انقدر كه،  خستگى او را با تمام وجودم حس كردم 
 
اى كاش ميشد بلند شوم و جايم را به او بدهم  ، ولى ميدونستم امكان ندارد قبول كند 
 
صورت خوشى هم نداشت كه دخترى جاى خودرا به يك آقا بدهد
 
همانجا به ميله اتوبوس تكيه داد 
 
از ابتدا تا انتهاى خط ،  همان طور ايستاد 
 
هرزگاهى نگاهمان به هم ميافتاد ،  اون لحظه تنها وقتى بود كه ميتونستم درست وحسابى نگاهش كنم
 
شخصى كه از بچگى او را در كنار خانواده ديده بودم ولى هرگز نتونسته بودم رو در رو در يك محيط،
 
بدور از خانواده با او باشم
 
    فكر كنيد
 
 ؛؛ توى اتوبوس به اون شلوغى ؛؛ احساس ميكردم با اون تنها هستم
 
اون پسر همسايمون بود فوق العاده ترين پسرى كه در تمام عمرم ديده بودم
 
 خيلى از من برتر بود،خيلى عاقل ، باوقار وبسيار نجيب، يه پارچه آقا از هر لحاظ، منحصر به فرد بود
 
هميشه بعنوان خواهر كوچولوى خودش به من نگاه ميكرد
 
چون تقريبآ با كو چكترين خواهرش هم سن و هم بازى بودم
 
                             

 

 

[ پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393برچسب:,

] [ 2:28 ] [ B.A ]

[ ]

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد